کارتون
Once upon a time
روزی روزگاری .
کلاغ و لک لک در یک کشتی بودند ، ولی دریا که توفانی شد .
لک لک و کلاغ مجبور شدند ، سوار بر یک قایق نجات شوند ، با هم مسافتی را پارو بزنند ، تا اینکه به خشکی برسند .
کلاغ خیلی نگران تر از لک لک بود . امیدی نداشت ، به خشکی برسند . بعد از آن شب طوفانی لک لک شروع به پرواز کرد . کلاغ هم پشت سر او آمد. ولی لک لک به کلاغ توصیه کرد . به قایق برگردد .
اگر قایق را گم کنند . لک لک می توانست ، در آب شنا کند . ولی کلاغ مثل او شنا بلد نبود .
کلاغ روی قایق فقط میتوانست این را ببیند ، لک لک دور می شود .
کلاغ به این فکر می کرد . اگر لک لک بر نگردد ، او در این دریا تنها می ماند . بعد از 3 ساعت لک لک بر نگشت .
کلاغ مانده بود ، خودش هیچ خبری از لک لک نبود .
اوضاع اصلا خوب پیش نمی رفت . چه بلایی سر لک لک اومده بود .
هوا دوباره رو به توفانی شدن می رفت .
دوباره هوا بد شد . کلاغ امید نداشت . این بار از این توفان جان سالم به در ببرد . ولی باز هم فردا زنده بود .
شب وقتی می خواست بخوابد ، آرزو می کرد . فردا قایق به خشکی رسیده باشد .
صبح وقتی بیدار شد . دید روی قایق تنها نیست . لک لک کنار او مشغول پارو زدن بود .
در حالی که مشغول آواز خواندن بود .
از لک لک پرسید ، کجا بودی نصفه عمر شدم .
لک لک پاسخ داد : به خشکی رسیدیم . ولی وقتی می خواستم ، سراغ تو بیایم . اوضاع هوا توفانی شده بود . فقط می توانستم . متتظر بمانم ، توفان تمام شود .
کارتون
Once upon a time
بیشترین چیزی می شد ، این روزها از کارش سر در بیاوری هیچ بود .
خرگوشی به اسم پترس داشت ، مدام روی یک پروژه مخفی کار می کرد . به خاطر اینکه گاهی خودش هم سر در نمی آورد . چه کار می کند ؟
اوایل امید بیشتری داشت . روحیه بهتری می خواست . نردبان بلندی بسازد . به ماه برسد .
پترس در یک ماه 3 نردبان ساخت . پترس مطمئن بود .
سومی به ماه می رسد . ولی آخرین پروزه او با شکست مواجه شد .
جالب اینجا بود . نردبان های که می ساخت ، خیلی خوب و با کیفیت بودند . پترس با اینکه در هدفش نا موفق بود . ولی اولین نردبانش را یک سگ آبی خرید . دومی را یک خرس .
سومی را که از همه بهتر و بلند تر بود . شهردار شیر جنگل در یک صخره نصب کردند . این صخره مسیر کوچ گوزن ها بود . گوزن ها به کمک این نردبان کوچ راحتری را تجربه می کردند .
پترس با اینکه پول خوبی بدست آورده بود . ولی در عمق وجودش ناراحت بود .
او سفارش 3 نردبان دیگر یکی برای چند مرغ دریایی ، یکی برای گرگ ها ، آخری هم برای کانگروها دریافت کرده بود .
به این فکر می کرد اگر 3 نردبان را بهم وصل کند می تواند ، به ماه برسد ؟
پترس فقط تنها چیزی که یاد گرفت ،این بود . اگر نردبان برای رسیده به ماه نمی ساخت ، الان بی کار بود .
آخرین سفارشی که گرفت همین نردبان سه تکه برای آتش نشانی جنگل بود .
بلاخره پترس فهمید ، با نردبان نمی شود ، به ماه رسید . ولی به چیزهای دیگری می شود رسید . مثل درخت های بلند . بلای صخره ها و خیلی از چیزهای که روی خود زمین هستند .